شبکه‌های اجتماعی و توقعات بی‌جا

 

شبکه‌های اجتماعی …

این روزها بسیاری از دوستانی را که در حوزه آموزش فعال هستند می‌بینم که دائما در حال ناله و نق‌زدن و شکایت از مخاطبان شبکه‌های اجتماعی هستند. اکثر گلایه دوستان به عدم توجه مخاطبان به محتوای آن‌ها است و درنتیجه هدر رفت منابع آن‌ها شامل وقت، پول و انرژی.

اگر بخواهم صادقانه بگویم، شاید تا چند وقت پیش خود من نیز یکی از همین نق‌زن‌ها بودم و برای این رفتارم هم دلایل خوبی داشتم؛ همانطور که سایر دوستانی که در بالا گفتم، دارند.

معمولا فضای شبکه‌های اجتماعی و آمارهایی که فعالان و چهره‌های عمومی از خود منتشر می‌کنند، به شدت دچار خطا است و نمی‌توان به آسانی به صداقت آن‌ها اعتماد کرد و به نتایج و تحلیل‌های درستی دست‌یافت. به همین دلیل اجازه دهید چند مثال واقعی از صفحه خودم در اینستاگرام بزنم تا ادامه حرف‌هایم کاملا ملموس باشد و اگر با فضای واقعی آشنا نیستید، آشنا شوید.

#توضیح اضافه

معمولا در فضاهایی که بوده‌ام، سعی کرده‌ام گزاره‌هایی را در نظر بگیرم و به درستی آن‌ها شک کنم؛ سپس با آزمایش‌هایی به دنبال چرایی آن‌ها و اثبات درستی آن‌ها باشم. (این مدل ذهنی را مدیون دن آریلی عزیز و دوست داشتنی هستم.) درنتیجه از این تست‌ها نیز در صفحه اینستاگرامم نیز انجام داده‌ام و در پس آن رفتار کاربر را بررسی کرده‌ام و از نتایج آن در تدوین استراتژی‌هایم و تصمیم‌گیری‌ها استفاده کرده‌ام. البته روش، داده‌ها و نتایج آن‌ها شاید برای من مناسب بوده‌اند و قطعا این شیوه تست و تحلیل به معنای نتیجه‌ای علمی نیست.

فضای کلی صفحه

هم‌اکنون که این مطلب را می‌نویسم، صفحه من در اینستاگرام حدود ۱۱ هزار فالوور دارد (که هیچ‌کدام آن‌ها فیک نیستند) و تقریبا هم در آن به شکل مداوم فعال هستم.

تعداد لایک: هم‌اکنون به طور متوسط هر مطلبی که در اینستاگرام پست می‌شود؛ ۷۶۰ لایک می‌خورد.

بازدید استوری: استوری نیز به طور متوسط بین ۷۰۰ الی ۱۲۰۰ بازدید دارد.

شرکت در نظرسنجی‌ها: تقریبا از هر ۷۰۰ نفر بازدید استوری، حدود ۵۰ تا ۶۰ رای داده می‌شود.

تعداد کلیک در استوری: تقریبا از هر ۷۰۰ نفر حدود ۱۶ نفر بر روی لینک استوری کلیک می‌کنند.

این‌ها یکسری آمارهای ابتدایی بود که خدمتتان تقدیم شد؛ در نوشته‌های بعد آمارهایی تحلیلی همراه با جزئیات از جمله نرخ تبدیل، میزان درآمد و … نیز تقدیم می‌کنم.

آزمایش صفحه سیاه

همیشه دوست داشتم میزان علاقه‌مندی مخاطبان به محتوایم را بررسی کنم. چون وقتی که می‌دیدم پست اخیرم ۱۰۰۰ لایک خورده است؛ اما ۴ کامنت دارد، موضوع برایم مشکوک می‌شد.

یک شب که در رخت‌خواب بودم و چند روزی بود که در اینستاگرام هیچ محتوایی را پست نکرده‌ بودم، تصمیم‌گرفتم دست به یک آزمایش بزنم. در همان حالت گوشی را به زیر پتو بردم و یک ویدئو ۳۰ ثانیه‌ای کاملا تاریک و بدون صدا قرار دادم. اتفاق جالبی رخ داد؛ آمارها تکرار شد: ۹۰۰ لایک و ۲ کامنت.

به دلیل اینکه با یک آزمایش و نتیجه آن نمی‌شد به پاسخی قطعی رسید؛ مدتی بعد پستی قرار دادم و در آن از مخاطب یک سوال پرسیدم که باید پاسخ آن را برایم کامنت می‌کرد. باید حدس بزنید که این‌بار ننتیجه چه شد؟ نتیجه تقریبا تکرار شد: ۷۴۰ لایک و ۱۰ کامنت؛ در این‌جا هیچ دلیل برای لایک وجود نداشت و اگر بخواهیم منطقی نگاه کنیم، باید تعداد کامنت بر لایک پیشی می‌گرفت. (البته تعداد کامنت‌ها به دلیل دعوت‌به اقدام مستقیمی که درآن بود، نسبت به سایر پست‌ها بیشتر شد)

چندین آزمایش دیگر نیز در جهت اطمینان از نتایج آن انجام دادم. پاسخ مشخص بود؛ درواقع رفتار کاربر در اینستاگرام بیش از آن‌که از روی آگاهی و توجه باشد، از روی عادت است و درکم‌ترین سطح توجه قرار دارد. البته این رفتار اتفاقی شکل نگرفته است و از ابتدا طراحی پلتفرمی مانند اینستاگرام و حتی مدل درآمدی آن براساس تئوری‌های گیمیفیکیشن و شرطی‌سازی بوده است. درواقع انجام لایک و اسکرول‌های سریع برای ما به یک عادت روزمره تبدیل شده است.

حتی اگر دقت داشته باشید؛ ما به دو صورت می‌توانیم یک پست را لایک کنیم:

۱- با زدن روی آیکون قلب در پایین پست

۲- با دوبار ضربه‌زدن روی صفحه 

اما اکثرا پست‌ها را با دوبار ضربه‌زدن بر روی صفحه انجام می‌دهیم، چرا که این‌شیوه جالب‌تری است و ما آن را درابتدا انجام داده‌ایم. این‌کار بصورت عادت درآمده و درنتیجه آسان‌تر است و انرژی‌ کم‌تری از ما می‌گیرد. همین ماجرا نیز کاملا مهندسی شده و طراحی شده‌است.

سوال کلیدی: آیا کاربر اشتباه می‌کند

در ابتدای این بحث اشاره کردم که برخی افراد از سطح پایین کیفیت مخاطبان شبکه‌های اجتماعی خصوصا اینستاگرام گلایه دارند؛ اما من اعتقاد دارم که خطاست اگر مخاطب را مورد سرزنش قرار دهیم و به او برچسب بزنیم.

همانطور که قبلا هم در نوشته‌ رفتار در شرایط گفتم، درواقع انسان‌ها در شرایط مختلف رفتار مختلفی را از خود بروز می‌دهند. ممکن است من امید جهانداری که حوصله خواندن یک عکس‌نوشته ۱۰ کلمه‌ای را هم در اینستاگرام ندارم، به‌آسانی نوشته ۵۰۰۰ کلمه‌ای محمدرضا شعبانعلی را در وبلاگش بدون وقفه بخوانم.

مسئله

مسئله اینجاست که برای فعالیت در پلتفرم‌های مختلف، ابتدا باید اهداف را مشخص کرد. هر پلتفرم یک ظرف است که محتوا را داخل آن قرار می‌دهیم. حال مخاطبی نیز وجود دارد که ابتدا ظرف را بر اساس نیازش انتخاب می‌کند و سپس به سراغ محتوای داخل آن می‌رود. یا بالعکس، ابتدا محتوا را انتخاب می‌کند و سپس برای آن ظرفی انتخاب می‌کند.

اتفاقی که ممکن است ما را دچار خطا کند، عدم توجه به ظرف و قراردادن کل تمرکز خود بر روی محتوای آن است. در این صورت ممکن است که محتوای عوضی را برای یک ظرف آماده کنیم. فرض کنید شما آشپز ماهری هستید. در آخر هفته به ویلای یکی از دوستان‌تان رفته‌اید. مسئولیت پخت غذا با شما است. شما می روید و یک آبگوشت فوق‌العاده که در تخصص شما است، درست می‌کنید. حال نوبت سرو غذا است، اما تنها ظرفی که درآن‌جا موجود است پشقاب تخت پلوخوری است.

حالا شما بیا و آبگوشت را در بشقاب پلوخوری بریز، خب درنمی‌آید. آبگوشت را باید در کاسه خورد. در این‌جا مشکل از بشقاب است یا آبگوشت؟ هیچ‌کدام! مشکل در متناسب نبودن ظرف و محتوا است. تو یا باید ابتدا غذای خود را بر اساس ظرفت انتخاب می‌کردی و یا اینکه برای غذایت ظرف مناسبی استفاده می‌کردی.

اینستاگرام و سایر شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت‌ها، رسانه‌ها و … ظرف هستند. هر ظرفی هم کارکرد خودش را دارد. حال این هنر ما است که برای هر ظرف محتوای متناسب با آن را قرار دهیم.

رفتار مخاطب در شبکه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام

در واقع هدف از استفاده افراد از این شبکه‌ها: تفریح، سرگرمی و ارتباط با دوستان است. حال اگر ما می‌خواهیم که توجه خوبی از مخاطب بگیریم، باید از آن‌چیزی که برایش در قرار دارد، استفاده کینم؛ نه صرفا آن‌چیزی که دوست داریم و فکر می‌کنیم مفید است.

تمام حرفم این است که فضایی مانند اینستاگرام جای حرف‌های جدی و عمیق نیست؛ چون که مخاطب در آن‌جا به دنبال چیز دیگری است.

حرف‌های من در این‌نوشته هیچ تضادی با مباحثی مانند اینستاگرام مارکتینگ و فعالیت‌های تجاری ندارد. (چنان‌که خود من در فضای کسب‌وکاری‌ام به شدت مشغول آن هستم، دراین‌باره کتاب نوشته‌ام و استفاده از آن را نیز توصیه نیز می‌کنم.

اما اعتقاد دارم که باید در همه‌جا واقعیات را ببینیم و از هرچیز و بستری توقعات به‌جایی داشته باشیم تا دچار خطا نشویم. شنیده‌شدن و دیده‌شدن حرف‌های عمیق که توجه و زمان زیادی را از مخاطب مصرف می‌کند، در شبکه‌های اجتماعی توقع بی‌جایی است. برای این حرف‌ها و محتواها، بسترهای مناسب‌تری وجود دارد.

پایان قسمت اول

قسمت دوم: [کسب درآمد از اینستاگرام و توقعات بی‌جا – قسمت دوم]


 

#حرف‌ اضافی: فضای حرف‌نوشته‌ها غیررسمی است و برخلاف سایت آموزشی‌ام ممکن است نوشته‌ها دچار ساختار منظمی نباشند و حتی دارای اشکالات نگارشی نیز باشند. از این بابت پوزش مرا بپذیرید؛ این‌ها تنها حرف‌هایی در دل است که نوشته می‌شوند.

نوشتهٔ پیشین
رد شدن از خیابان و درس‌‌هایی که می‌توان گرفت
نوشتهٔ بعدی
احترام‌ نمایشی یا نمایش احترام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up