۱- در خانه نشستهام و دوستم به موبایلم زنگ میزند و از من میخواهد که نگاهی به سایتش بیندازم و بررسی کنم که چرا اوضاع سایتش خوب نیست و خودش هم از چیزی از آن سر درنمیآورد.
۲- دوستم از من میخواهد که برایش یک وبلاگ راهاندازی کنم
۳- دیگری تقاضا دارد که برایش یک عکس خوب برای استفاده در اسلایدهایش پیدا کنم
۴- دیگری میخواهد که برای گوشی جدیدش نرمافزارهای لازم را نصب کنم
۵- آن یکی دیگر میگوید که یک متن تبلیغاتی برای معرفی کتاب من بنویس
۶- دیگری نیز خواهش میکند که برای طرح و متن بیلبوردی که برای مشتریاش آماده کرده است یک اصلاحیه بزنم
اینها بخشی از درخواستهایی بود که در طول سالهای اخیر و به تناسب شغل و فعالیتی که داشتهام از طرف دوستان و آشنایان و همکاران از من شده است.
چیزی که در اینجا مهم است خود این درخواستها نیست، بلکه چرایی آنها است.
اولی اعتقاد دارد من در این زمینه از او واردتر هستم و مشکل را پیدا میکنم
دومی میگوید راهاندازی یک وبلاگ کار سختی است؛ اما برای تو آسان است چون بلدی
سومی نیز میگوید تو معمولا از عکسهای خوبی در اسلایدهایت استفاده میکنی
چهارمی اعتقاد براین دارد که در زمینه موبایل سررشتهای ندارد ولی من حرفهای هستم
پنجمی که شدیدا از من تعریف میکند و میگوید متنهای تو جذابتر است
و دلیل ششمی نیز این است که معمولا فضای کارهای تبلیغاتی را بهتر درک میکنم
همه اینها و دلایل مطرح شده از دید این دوستان شاید درست باشند؛ اما درآن واحد نیز بهنظرم غلط بزرگی هستند.
دلیل واحد اینکه در بالا دوستانم اعتقاد داشتند به آن دلیل کارهای مذکور را به من واگذار میکنند یا در انجام آنها کمک میخواهند؛ این است که من در انجام آنها مهارت دارم و بلدم. اما یک نگرش غلط دراینجا وجود دارد.
هرآنچه که گفته شد انجام آنها برای من آسانتر است از جنس مهارت است و مهارت نیز از جنس آموزش و تمرین و تمرین و تمرین است.
دلیل خوبی است که من کارها را بهتر از آنها انجام میدهم؛ اما علت آن بلد بودن مادرزادی نیست. برای رسیدن به این مهارتها، سالها مطالعه و تمرین در کار بوده است.
مورد دیگری نیز در اینجا باز اشتباه برداشت میشود:
مثلا دوستی که میگوید «تو سایت زیبایی داری یا عکسهای اسلایدهایت خیلی خوب است»؛ تلاشها را برای رسیدن به نتیجه مطلوبی که حال ظاهر شده است، نمیبیند و فقط خروجی را میبیند. حال میخواهد تنبلی خود را توجیه کند و کیفیت کار دیگری به پای استعداد ذاتی او بگذارد که البته این دیدگاه ذاتی بودن در تمامی مثالهای بالا چیزی جز مزخرف نیست.
حتی برخی پا را فراتر میگذارند و بحثهای تییپشناسی و mbti و n و s و j و p و … را وسط میکشند. این نیز تنها مزخرفاتی است که از دهان افرادی که تیپشناسی را درحد فالگیری میشناسند، خارج میشود. (در نوشته دیگری به آسیبهای درک اشتباه و سطحی از تیپشناسی در توسعه مهارتها خواهم پرداخت.)
باز دراینجا ممکن است سوالی مطرح شود درباب تخصص و شغل که باید دقت کرد که همه افرادی که مشکلات بالا را دارند در مسائلی کمک میخواهند که بخش جدانشدنی تخصص آنها است. اگر نمیخواهند زحمات و پیشنیازهای انجام یک کار را بپذیرند بهتر است انجامش ندهند.
در اینجا و در پاسخ به این نوع افراد؛ باید گفت که من هیچچیزی بلد نیستم. من فقط چیزهایی را که نیاز دارم یاد میگیرم و برایش زحمت میکشم.
فقط مسئله این است که شما آن زحمتها را نمیبینید.
من اگر عکسهای خوب در اسلایدهایم استفاده میکنم، حاصل ساعتها جستوجو در عکسهای صدها عکاس برتر است.
من اگر طراحیهای تبلیغاتی مناسبی را انجام میدهم، حاصل هزاران ساعت مطالعه در زمینه رنگشناسی و عصبشناسی و فرمشناسی و دیدن هزاران اثر شاهکار و شاخص است.
من اگر بهراحتی میتوانم گوشی هوشمندم را خودم مدیریت کنم و برای نصب یک برنامه محتاج هزاران نفر نشوم، هیچادعایی نیست و وظیفه من است که گوگل را شخم بزنم و کار با سیستم عامل جدید را یاد بگیرم.
من اگر مشکل یک سیستم نرمافزاری را که تو چندین روز است در رفع آن درماندهای حل میکنم؛ به این معنی نیست که راهکار آن را بلد بودهام، رفتهام و پساز کلی جستوجو و آزمون و خطا به نتیجهای رسیدهام و راهش را پیدا کردهام.
پینوشت:
این نوشته دو مخاطب دارد:
۱- کسانی که به خود حق میدهند که بدون تلاش نتایج خوبی بگیرند و مسئولیت این نتایج خوب را به دیگران واگذار میکنند تا برایشان انجام دهند یا کیفیت کار تو را به پای بلد بودن ذاتی میگذارند.
۲- مخاطب دوم و اصلی آن خودم است. چرا که میخواستم به خود یادآور شوم که اگر دیگری نیز در کاری از من بهتر است، برای آن زحمت کشیده است و من حق ندارم با توجیه اینکه او بلد است از زیر بار مسئولیت خود فرار کنم و به تنبلی ادامه دهم.