پیشنوشت:
امروز که داشتم تبریکهای روز روانشناس رو میخوندم، دیدم که چقدر در اکثر موارد خطا وجود داره. حتی خیلی از متخصصها در مطالبی که نوشته بودن پر از سوءتفاهمهای عجیبغریب بود!
و حتی گاهی رونق پدیدهای بهنام -روانشناسی زرد- میتونه به علت همین سوءتفاهم باشه.
گفتم خب بهبهانه روز روانشناس و بهجای تبریکهای همیشگی، چه کاری بهتر از اینکه کمی به آگاهی بهتر در این حوزه کمک کنم. تصمیم گرفتم یه کم انتقادی و دقیق توضیح بدم که این اشتباهات چیه و چرا روانشناسی خیلی بیشتر از این حرفهاست. امیدوارم بخونید و نظرتون رو بگید!
هر سال، نهم اردیبهشت که میرسد، موجی از پیامهای تبریک به مناسبت «روز روانشناس» در شبکههای اجتماعی و گروههای حرفهای بهراه میافتد.
متنها پر است از تصاویری کلیشهای: (یک روانشناس که با چهرهای مهربان، دستش را روی شانه مراجع میگذارد)، یا عباراتی مثل (شفادهندهٔ روح) و (نجاتدهنده روان) و … .
همهچیز –تأکید میکنم همهچیز- حول محور رواندرمانی میچرخد، انگار روانشناسی فقط و فقط یعنی بالین و درمان.
اما این تصویر یکجانبه، نهتنها روانشناسی را کوچک میکند، بلکه به نوعی تحریف تاریخ و هویت این علم است.
روانشناسی، علمی فراتر از مُبل درمان
روانشناسی، پیش از آنکه به اتاقهای مشاوره و مبلهای رواندرمانی برسد، یک علم است.
علمی که قدمتش به قرن نوزدهم و آزمایشگاههای ویلهلم وونت در آلمان برمیگردد.
وونت، نه فروید، پایهگذار روانشناسی تجربی بود. فروید، هرچند در پایهگذاری اتاق درمان تأثیرگذار بود؛ اما بیشتر در حوزهٔ روانکاوی فعالیت کرد که شاخهای جدا از جریان اصلی روانشناسی علمی است.
اینکه گاهی او را «پدر روانشناسی» مینامند، نشانهای از همان سوءتفاهم رایج است: خلط روانشناسی با رواندرمانی.
روانشناسی در هستهٔ خود؛ مطالعهٔ علمی ذهن و رفتار است.
از شناخت و ادراک گرفته تا انگیزه، هیجان، یادگیری و تعاملات اجتماعی تا تصمیمگیری و حتی کارکردهای فیزیولوژیکی.
این علم، پیش از آنکه به درمان برسد، به فهم انسان در ابعاد مختلفش میپردازد؛ اما در ایران، انگار روانشناسی را در رواندرمانی و گرایش بالینی خلاصه کردهایم.
حتی روانشناسان غیربالینی هم اغلب به سمت تراپی کشیده میشوند، چون ناآگاهی از کارکرد واقعی و فرهنگ درونگروهی، این را طلب میکند.
نتیجه؟ گرایشهای دیگر روانشناسی (مثل روانشناسی عمومی، اجتماعی، سازمانی، سیاسی و شناختی و …) کمتر دیده میشوند، همچنین خدمات و ارزش کارشان در سایهٔ درمانگری گُم میشود.
کاربردهای واقعی روانشناسی (غیر از بالینی)
وقتی روانشناسی را معادل رواندرمانی میگیریم، از هویت اصلی این علم را نادیده گرفتهایم.
گرایشهای غیربالینی روانشناسی، برخلاف تصور رایج، صرفاً «آکادمیک» یا «تئوریک» نیستند و در دنیای واقعی تأثیرات به شدت عمیقی دارند.
در ادامه به چند مثال واقعی میپردازم:
روانشناسی عمومی: (یک فهم اشتباه)
حتی در میان خود روانشناسان هم در ایران گاهی اشتباه فهمیده میشود. کلمه «عمومی» در فارسی، که از واژه انگلیسی general گرفته شده، بهاشتباه این تصور را ایجاد کرده است که این گرایش یعنی «همهکاره بودن» یا یک تخصص سطحی که از هر شاخهای کمی میداند.
این سوءتفاهم، ریشه در ترجمه نادرست و برداشت فرهنگی دارد. در انگلیسی (general psychology) بهمعنای مطالعهٔ اصول بنیادین و پایهای روانشناسی است، نه یک دانش پراکنده و بیعمقی. در واقع، ستون فقرات این علم است؛ جایی که مفاهیم کلیدی مثل یادگیری، حافظه، انگیزش و ادراک، بهصورت عمیق و تجربی بررسی میشوند.
جنرال سایکولوژی، برخلاف تصور رایج، خودش یک تخصص کلیدی است، چون بدون فهم این اصول پایه، گرایشهای دیگر مثل بالینی، اجتماعی، یا سازمانی نمیتوانند بهدرستی عمل کنند.
پس –عمومی- در روانشناسی بهمعنی «بیتخصص» نیست و یک تخصص در فهم ریشههای بنیادین رفتار انسان است.
مثلاً، یک روانشناس عمومی میتواند با مطالعهٔ اصول ادراک، به بهبود طراحی تبلیغات کمک کند تا پیامها بهتر در ذهن مخاطب بمانند. یا در حوزهٔ سلامت، با تحلیل انگیزههای انسانی، برنامههایی برای تشویق افراد به ورزش منظم طراحی کند.
روانشناسی اجتماعی:
این گرایش به مطالعهٔ تعاملات و رفتار فرد در اجتماع میپردازد.
مثلاً، یک روانشناس اجتماعی میتواند کمپینهای تبلیغاتی طراحی کند که با استفاده از اصول نفوذ اجتماعی، رفتارهای مثبت مثل کاهش مصرف پلاستیک را ترویج کنند.
یا در سطح کلانتر، با تحلیل تعصبات گروهی، به کاهش تنشهای قومیتی در جامعه کمک کند.
یا در حوزه روابط بینفردی میتواند به ریشهها و خطاهای روابط عاطفی بپردازد و بهبهبود آنها کمک کند.
روانشناسی سازمانی:
این گرایش در بهبود محیطهای کاری نقش کلیدی دارد.
مثلاً، یک روانشناس سازمانی میتواند با تحلیل فرهنگ یک شرکت، برنامههایی برای افزایش انگیزه کارکنان طراحی کند، مثل طرحهای پاداش مبتنی بر روانشناسی انگیزه.
نتیجه؟ بهرهوری بالاتر و رضایت شغلی بیشتر. در ایران، جایی که بسیاری از کسبوکارها با مشکلات مدیریتی دستوپنجه نرم میکنند، این گرایش میتواند تحولآفرین باشد.
یا میتواند عوامل استرسزای محیط کار و نقش آن در ایجاد تنشهای بینفردی در خانواده را بررسی و حل کند.
روانشناسی سلامت:
این گرایش بر ارتباط بین روان و سلامت جسمانی تمرکز دارد.
این گرایش نقش کلیدی در درک و مدیریت مشکلات روانتنی (سایکوسوماتیک) ایفا میکند، یعنی بیماریهایی که عوامل روانی در ایجاد یا تشدید آنها نقش دارند، مثل بیماریهای خودایمنی یا مشکلات گوارشی مرتبط با استرس.
مثلاً، میتواند برنامههایی برای مدیریت استرس در بیماران دیابتی طراحی کند تا قند خونشان بهتر کنترل شود، یا به بیماران قلبی کمک کند سبک زندگی سالمتری اتخاذ کنند. روانشناسی سلامت نشان میدهد که ذهن و بدن تا چه حد بههمپیوستهاند و چگونه مداخلات روانشناختی میتوانند سلامت جسمانی را بهبود دهند.
روانشناسی شناختی:
این گرایش به فرآیندهای ذهنی مثل حافظه و تصمیمگیری میپردازد.
مثلاً، یک روانشناس شناختی میتواند رابط کاربری یک اپلیکیشن را طوری طراحی کند که کاربر با کمترین تلاش ذهنی از آن استفاده کند یا سادهسازی منوهای یک برنامه بانکی.
یا در آموزش، میتواند روشهایی پیشنهاد دهد که دانشآموزان مطالب را بهتر به خاطر بیاورند.
در بحث سلامت و رفتارها و عادتهای غذایی یا اعتیادهای گوناگون، روانشناسهای شناختی نقش پررنگ، عمیق با راهکارهای بسیار خلاقانه و مؤثر در این زمینهها دارند.
همه این موارد نشان میدهند که روانشناسی، از توسعهٔ کسبوکارهای علمی گرفته تا بهبود آموزش، فناوری، و سلامت، کاربردهای گستردهای دارد.
اما وقتی همهچیز به درمان تقلیل پیدا میکند، این ظرفیتهای عظیم نادیده میمانند.
رواندرمانی، الزاماً علم نیست!
برخلاف روانشناسی مدرن که یک علم تجربی است، رواندرمانی لزوماً همیشه علمی نیست.
رواندرمانی، بهویژه در برخی مکاتب مثل -روانکاوی- یا -رویکردهای انسانگرایانه-، میتواند از فلسفه، ادبیات، یا حتی شهود و تجربه شخصی تغذیه کند.
این علمی نبودن -به خودی خود- بد نیست؛ اما وقتی رواندرمانی را با روانشناسی یکی میگیریم، این تفاوت کلیدی گُم میشود.
روانشناسی مدرن، با روشهای تجربی و آزمایشگاهی، بهدنبال کشف قوانین عام رفتار و ذهن است.
اما رواندرمانی، گاهی بیشتر یک هنر یا مهارت است تا یک علم به معنای اصلیاش با قدرت تعمیمدهی مناسب.
این تمایز را باید به رسمیت شناخت، نه اینکه روانشناسی را در حد یک حرفهٔ درمانی تقلیل دهیم.
روانشناسی، مقدس یا فریبکار؟
آخرین نکته، که شاید کمی تلخ باشد؛ روانشناسی، برخلاف تصویر مقدس و شفاگونهای که در روز روانشناس ترسیم میشود، لزوماً همیشه خیرخواهانه نیست.
این علم، مثل هر علم دیگری، میتواند در مسیرهای منفی هم به کار رود. از جنگ روانی و پروپاگاندا گرفته تا تبلیغات فریبندهای که برای فروش محصولات مضر طراحی میشوند.
روانشناسی ابزار قدرتمندی است که در دستان نادرست میتواند آسیبزا باشد.
مثلاً، تکنیکهای روانشناسی اجتماعی میتوانند برای دستکاری افکار عمومی در انتخابات یا ترویج مصرفگرایی افراطی استفاده شوند.
این واقعیت، دعوتی است به آگاهی و دوری از سوگیریها و دیدن شفاف واقعیت.
روانشناسی یک علم است، نه یک فرشته نجات. ارزشش به این است که چطور و برای چه هدفی به کار گرفته شود.
روز روانشناس یا روز رواندرمانگر؟
اینکه روز روانشناس در ایران بیشتر به رواندرمانگران اختصاص پیدا کرده، نشانهای از یک مشکل عمیقتر است: فقدان شناخت عمومی و حتی حرفهای از تنوع و علم روانشناسی.
این سوءتفاهم، هم به ضرر جامعهٔ روانشناسی (حتی بالینی، بهدلیل از دستدادن پشتوانههای علمی قویای که برای درمان اثربخشتر به آن نیاز دارند) و هم به ضرر جامعهای که از ظرفیتهای گسترده این علم محروم میماند.
شاید وقتش رسیده که در کنار تبریکهای احساسی، کمی هم درباره چیستی واقعی روانشناسی حرف بزنیم.
روانشناسی، علمی است که نهتنها «شفا» میدهد، بلکه میفهمد، میسازد و متحول میکند. اما گاهی هم، اگر مراقب نباشیم، میفریبد.
روانشناسی، خیلی بیشتر از یک مبل و یک جعبهٔ دستمالکاغذی است. بیایید در روز روانشناس، به جای یک تصویر کلیشهای، به این علم در تمام ابعاد ادای احترام کنیم.