امشب داشتم مقالهای درزمینه تغییرات و روندهای اجناس لوکس و نسبت توجه مردم به آنها مطالعه میکردم. ناگهان غرق در گذشته شدم. زمانی که لاکچریترین حس زندگیام را تجربه کردم.
فکر میکنم کلاس سوم دبستان بودم. در آن زمان وقتی که زنگ مدرسه میخورد، بچهها مانند موشک به سمت درب مدرسه پرتاب میشدند. معمولا بچهها به سه دسته تقسیم میشدند:
۱- بچههایی که سرویس مینیبوس داشتند.
۲- بچههایی که والدین به دنبالشان میآمدند.
۳- بچههایی که سرویس شخصی داشتند.
من تقریبا هرسهگانه فوق را تجربه کردم؛ اما درآن سال قرعه بهنام سرویس شخصی افتاده بود. (البته نامش شخصی بود، چرا که ۱۰ نفر به شکل فشرده در یک خودروی سواری قرار میگرفتیم، انگار ما را zip میکردند و درب خانه extract میکردند.)
سرویسهای مینیبوس همیشه قبل از خوردن زنگ آخر درب مدرسه آماده بودند؛ اما سرویسهای شخصی معمولا کمی تاخیر داشتند.
این تاخیر برای ما فرصتی عجیب بود که به سمت بهشت آنروزها یعنی بقالی سرکوچه برویم. دوستان همیشه لواشک و آلوچه میخوردند؛ اما من تخصصم بستنی بود، آن هم بستی دوقلو یا توپی.
درآن روزها این بقالی، آب معدنی آورده بود، آب معدنی دماوند هم بود. فکر کنم طرف کلا ۳ بطری موجود داشت و آنها را در جلوی ویترین خود قرار داده بود.
یک روز بالاخره تصمیم را گرفتم. به قصد خرید آبمعدنی رفتم؛ اما میترسیدم که پولهایم هدربرود و آنرا دوست نداشتهباشم و همان بستنی را هم از دست بدهم .
دقیقا درست فکر میکنید، درآن تفکرات شیرین کودکانه فکر میکردم که طعم آبمعدنی متفاوت است. خلاصه به فکر چاره افتادم تا کمترین ریسک را متحمل شوم. به سراغ دوستان رفتم و آنها را راضی کردم که با هم شریک شویم و یک آب معدنی بخریم.
بالاخره رویا محقق شد و آب معدنی را خریدیم؛ عجیب احساسی بود؛ اما خیلی طول نکشید، به محض اینکه آن را نوشیدیم همه ما به شوک فرو رفتیم.
جمله همه بچهها این بود:
این که مزه آب میدهد.
این خاطره سالهاست که همراه من است. البته بارها و بارها دوباره برایم تکرار شد؛ اما در شکلهای متفاوت و برای کالاهای متفاوت.
اکنون این را خوب میدانم که چیزهایی که برایم خیلی لاکچری هستند؛ اگر آنها را داشته باشم دیگر لاکچری نیستند. شاید بتوانیم این مورد را حتی به چیزی مانند عشق هم تشبیه کنیم. عشقی که وقتی به آن میرسیم دیگر وجود ندارد.
اکنون هر زمان که احساس میکنم برایم چیزی خیلی خواستنی است، ابتدا نگاه میکنم که علت این خواستنی بودن، کمیابی آن و احساس لاکچری بودن نباشد و با خودم تکرار میکنم:
یادت باشد که این هم ممکن است مزه آب دهد.
#حرف اضافی: فضای حرفنوشتهها غیررسمی است و برخلاف سایت آموزشیام ممکن است نوشتهها دچار ساختار منظمی نباشند و حتی دارای اشکالات نگارشی نیز باشند. از این بابت پوزش مرا بپذیرید؛ اینها تنها حرفهایی در دل است که نوشته میشوند.