فکر میکنم همه انسانها آینده را دوست دارند. البته چیزی که بیشتر از خودِ آینده دوستداشتنی است، امید به آینده است. درواقع بسیاری از رفتارهای امروز ما تابع امید به آینده است.
ممکن است بگویید که بسیاری هستند که هیچ امیدی به آینده ندارند؛ همین افراد هم رفتار امروزشان تابع امید به آینده است. امید به آینده همیشه برای ما بار معنایی مثبت داشته است. درواقع افراد یا امید داشتهاند و یا نداشتهاند؛ اما به نظرم امید به آینده یک طیف است که میتواند مثبت یا منفی باشد. میتواند برای یکی ۱۰- باشد و برای دیگری ۳- و هردوی اینها منفی هستند؛ اما رفتار آنها متفاوت است. این اتفاق برای حالت مثبت هم به همین شیوه است.
اما در این نوشته میخواهم به همان معنای رایج آن در عموم یعنی سمت مثبت این طیف بپردازم. کودکی ۴ ساله تمام تلاش خود را میکند برای آیندهای که فرا برسد و به مدرسه برود. کودک دبستانی همه سختیها را – که کمتر از سختی معدن نیست – تحمل میکند، به امید آیندهای که برسد و بزرگ شود.
کارمندی که بهترین سالهای عمرش را بدون هیچ علاقه و احساس رضایتی کار میکند، پسانداز میکند، بیاحترامی تحمل میکند؛ به امید آیندهای که برسد و بازنشتگی رویایی را تجربه کند. (افسوس که عمر اکثر این دوستان کفاف دیدن چنین روزی را نمیدهد.)
جوانی که به سربازی میرود به امید آیندهای که برگردد و رویاهایش را ترسیم کند. جوانی که بهترین و خلاقترین دوران عمرش را پشت کنکور با هزاران کتاب مفت و بدردنخود، مشاوران ظالم کاسب و سیستمی که بوی گندیدهاش همه جا را پرکرده است، میگذراند؛ به امید آیندهای که در ذهنش ترسیم کرده و تمام رویاهایش را در آن میبیند.
خلاصه همه ما سختیهای امروزمان را تحمل میکنیم برای آیندهای که قرار است، اتفاقات خوبی به همراه داشته باشد.
به نظر من آینده به ۲ دسته تقسیم میشود:
. آینده گذشته
. آینده آینده
بزرگان ما همیشه تاکید کردهاند که به فکر آینده باشیم و بسیاری نیز به دنبال آینده رفتهاند؛ اما چرا وقتی آینده فرا میرسد، هیچ خبری از آن اتفاقات رویایی که منتظرش بودیم نیست.
به نظرم بسیاری از دردهایی که این روزها جامعه ما تحمل میکند؛ حاصل تلاش برای آیندهای است که من نام آن را آینده گذشته قرار دادهام. آینده گذشته آیندهای است که برای گذشتهگان آینده بوده است. آیندهای است که برای گذشتهگان جواب داده است. حال وقتی که ما می بینیم چیزی جواب داده با خود میگوییم که حتما برای ما نیز جواب میدهد.
به قول دنیل پینک –کی– را فراموش میکنیم و فقط به –چه– تمرکز میکنیم. قبلا در نوشته – درباره زمان درست – دراینباره گفتهام و نمیخواهم دراینجا آنها را دوباره تکرار کنم.
هر وقت میخواهیم میزان کارکرد یک رویداد یا عمل را بررسی کنیم و دربارهاش تصمیم بگیریم، اینکه فقط بر روی چه تمرکز کنیم کافی نیست و باید بر روی اینکه آن عمل در چه زمانی روی داده است نیز تمرکز کنیم.
موفقیتها تنها به یک عامل بستگی ندارند؛ اما متاسفانه ما فقط یک عامل را میبینیم که اتفاقا سطحیترین آنها است. به نظرم عوامل اصلی رشد و موفقیت و از همه مهمتر شکست در هرچیز، خود را به سطح نمیآورند و در عمق میمانند و اوصولا سطحیها بیشتر از پرعمقها دیده میشوند. (کافی است کمی نگاهی به فضای موسیقی اینروزهای کشورمان کنید تا متوجه حرفم شوید.)
این روزها کافی است نگاهی به آمار داوطلبان کنکور بیندازیم و درپی آن نگاهی به نسبت داوطلبان تجربی به کل داوطلبان و درپی آن به نسبت متقاضیان رشته پزشکی؛ اینروزها که دیگر کنکور نفسی ندارد و هرآنچه که آنرا هنوز سرپا نگهداشته است، پزشکی است.
چرا پزشکی:
برایتان ۳ تا از بیشترین دلایل پرطرفدار بودن پزشکی در ایران را ذکر میکنم:
۱- پول و درآمد بسیار بالا
۲- جایگاه اجتماعی به شدت متفاوت و بالا نسبت به سایر مردم
۳- قابلیت تغییر نام از نام کوچکی که والدین انتخاب کردهاند به دکتر
برای هر سه دلیل بالا نقدهای بسیار عمیق و شدید دارم؛ اما درایننوشته به دلیل اینکه میخواهم به موضوع مهمتری بپردازم، آنها را به نوشتههای بعد موکول میکنم.
حرفم دراینجا چیز دیگری است. حرف بر سر انتخاب آینده گذشته است. درواقع اکثر افرادی که به سمت پزشکی میروند؛ اگر به آنها بگوییم که سه دستاورد بالا را دیگر ندارند، لحظهای هم در تغییر تصمیم خود درنگ نمیکنند.
اما خبر تلخ نیز همین است. این دستاوردها برای دوران گذشته بود و به نظر میرسد در ۱۰ سال آینده دیگر از هیچکدام از آنها هیچخبری نخواهد بود. پیشبینی میشود تا ۱۰ سال آینده، رباتهای مبتنی بر بیگدیتا به مرحله تجاری برسند و بتوانند در اکثر اقدامات پزشکی خصوصا بخش تشخیصی، نقش پررنگی را ایفا کنند و جایگزین بسیاری از پزشکان شوند.
رباتی که میتواند با تحلیل سطح هورمانهای هزاران مورد در جهان و پیدا کردن ارتباط آن با بروز یک بیماری، تشخیصی آنچنان دقیق دهد که پزشک ما که در روز ۵ نمونه آن را بهزور میبیند، تازه اگر به فکر پژوهش باشد، کمی کتاب بخواند و تمام ساعتش را با روپوش خود در مطبش صرف ویزیت بیماران نگونبخت نکند.
با این اوضاع پزشکی به شیوه امروزی درکمتر از ۱۰ سال دیگر به مشاغل کم درآمد میپیوندد. (همین حالا نیز میتوانید شمار زیاد پزشکان جدیدی را ببینید که از بیکاری به مشاغل دیگر میپردازند.)
از بحث تکنولوژی پزشکی هم خارج شویم؛ اگر علاقهمند هستنید پیشنهاد میکنم حتما در این رابطه جستوجو کنید.
حرفم حسابم ایناست؛ افراد علاقهمند به پزشکی به دلایل سهگانه فوق و البته مقصران اصلی این پدیده یعنی والدین آنها که عقدههای حقارت خویش را بر سر فرزندان مظلوم خود آوارکردهاند؛ امید به چه آیندهای دارند، آیندهای که گذشته است!
والدین، فرزندان خود را برای چه مشاغلی آماده میکنند، معیار آنها گذشته است. گذشته هرکه کارمند خوبی بود، نماد موفقیت جامعه بود؛ آنهم اگر رسمی و استخدامی بود؛ بهبه چه سعادتی نصیب آنکس میشد که با آن فرد ازدواج میکرد و تاج سر دیگران بود.
امروز کارمند رسمی چه معنی دارد. چه موفقیتی دارد، چه ثروتی دارد، چقدر احساس رضایت دارد؟ همینها هم که هستند زیادیاند، ۷۰ درصد بدنه دولت ما دچار اضافه وزن است. مدتی پیش یکی از دوستان که اتفاقا به قول خودش کارمند رسمی است و نهایت کاری که در روز انجام میدهد خوردن چای و خرما به همراه ۴ امضا است؛ از فساد و ناکارآمدی دولت گلایه داشت و عقیده داشت که این سیستم باید اصلاح شود؛ به او گفتم خب عزیز من، تو خودت بخشی از همین سیستم معیوب و چاق هستی، تو خودت چربی هستی، اگر سیستم رژیم لاغری بگیرد، تو نیز آب خواهی شد.
جامعه امروز دیگر کارمند حرفگوش کن و مدرک بهدست نمیخواهد، امروز ما کسانی را میخواهیم که تغییرات ایجاد کنند، مهارت داشته باشند و جرات مخالفت با گذشته را نیز داشته باشند، بتوانند از ایدههای خود دفاع کنند، بتوانند خلق کنند. بتوانند ارزش ایجاد کنند و بتوانند دنیا را بهتر از آنچه تحویل گرفتهاند، تحویل دهند.
از والدین امروز بپرس که چه مهارتهایی برای آینده فرزندت به او آموختهای و برای چه چیزی آمادهاش میکنی؟ پزشکی، مهندسی برق، وکالت، کارمندی، خلبانی و …
اینها همه آیندهای بودند که برای گذشتگان، مایه سربلندی و رونق بودند؛ اما امروز و به شکل دیروز، تنها مایه عذاب و سرافکندگی هستند.
میگویند جوانان بیکارند، بیکارند چون برای دیروز آماده شدهاند. چون دنیای امروز، انسان واقعی میخواهد، نه ربات حرفگوش کن و برنامهریزی شده. رباتها در این زمینه از انسانها بهتر هستند و کار خودشان را درستتر نیز انجام میدهند.
امروز ما انسان خلاق میخواهیم، انسان با قدرت تفکر میخواهیم و انسانی که خود را ارزشمند بداند و دیگران را نیز ارزشمند بداند، انسانی که حالش خوب باشد و کمک کند دیگران نیز حالشان خوب باشد
این پدیده دو متهم که نه، دو مجرم اصلی دارد:
والدین و خانواده
سیستم آموزشی
سیستم آموزشی و خانواده چقدر چنین انسانی را تربیت میکند. جوان امروز کار دارد، بیش از همیشه هم کار دارد. در تاریخ بشر فرصتی مانند اکنون برای کسب ثروت و کارهای بزرگ وجود نداشته است. چیزی که ندارد مهارتهای لازم برای دنیای امروز و آینده است.
نام برخی از مشاغل دنیای امروز را میآورم تا ببینیم سیستم و خانواده چقدر متخصص برای امروز و آینده تربیت کرده است. چقدر تولید کننده محتوا داریم، چه تعداد تحلیلگر بیگدیتا داریم، چه میزان طراح آموزشی داریم، چه تعداد فروشنده حرفهای داریم، چه تعداد مذاکره کننده تجاری داریم، چه تعداد کارشناس کشاورزی مدرن داریم و …
کافی است کسانی را که در حوزههای فوق فعال هستند با افرادی که دکتر و مهندس و وکیل و خلبان شدهاند مقایسه کنیم و ببینیم نسبت نیاز به منابع به چه شکل است.
افرادی که بیکار هستند، چقدر اصول اولیه اتیکت را میدانند تا در یک جلسه مصاحبه کاری با یک رفتار گستاخانه به آینده خود گند نزنند. چقدر فن بیان خوبی دارند، آیا میتوانند خود را ارائه کند، آیا در جایی که کار میکنند میتوانند ارتباط خوبی برقرار کنند، آیا مهارتهای نه گفتند را بلدند و …
آینده؛ همیشه آینده نیست، آینده ممکن است برای برخی آینده گذشتهگان باشد. باید همیشه با خود فکر کنیم که آیندهای را که برای خود ترسیم کردهایم، چه آیندهای است.
آینده گذشته راحتتر است، تنها کافی است پا جای ردپاهای باقی مانده از گذشتهگان در برف بگذاری تا به مقصد برسی؛
اما آینده آینده ترسناک است، ردپایی جلویت نیست، باید آن را خودت پیدا کنی، ممکن است حتی چندین بار نیز مسیر را اشتباه بروی، آسیب ببینی تا بالاخره در مسیر درست قرارگیری.
برای همین است که اکثر افراد ترجیح میدهند آینده گذشته را انتخاب کنند و حتی به گزینه دیگر فکر هم نکنند. مسئله این آینده اینجاست که ممکن است مسیر و ردپای موجود را بروی و بروی؛ اما وقتی که به مقصدت میرسی، چیزی از آن باقی نمانده باشد، روستایی مخروبه باشد که دچار خشکسالی شده است و همگان آن را ترک کردهاند و به شهر رفتهاند.
هرآنچه که فهمیدهام این است که رفتن به سمت آینده آینده ممکن است سخت باشد، اما میارزد!
۵ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
من خودم الان گیر کردم بین نظر اطرافیان چون همیشه شاگرد اول بودم توقع پزشکی دارن از من. من الان پشت کنکوری ام و عملا هیچ کاری انجام نمیدم انگار مردم .خودم و بقیه رو دارم گول میزنم ،خودم هم انتظارشون رو بالا بردم ولی الان سخت پشیمونم مشاور هم دارم ولی اوایل فقط جواب داده الان حتی ب خودکشی هم فکر میکنم ،لطفا کمکم کنید
ستایش اول یک پاسخ بلند برات نوشته بودم؛ اما تصمیم گرفتم کوتاهش کنم چون دیدم خودت راهحل خودت رو گفتی و کافیه به اون دقت کنی.
تو میگی که بین نظر اطرافیان گیر کردی. مسئله اینهستش که دقیقا بین چه چیزی و نظر اطرافیان گیر کردی.
سوال بعدی که از تو دارم، این هستش که اصلا چرا باید نظر اطرافیان برای تو گزینهای باشه که بخوای بین اون و چیز دیگری گیر کنی.
تو فقط یک گزینه داری و باید فقط به اون فکر کنی: (نظر خودت)
باید این رو بدونی و کاری کنی که بقیه هم این رو بدونن که فقط نظر خودت هستش که تعیین کننده هستش، چون که این تو هستی که باید زندگی کنی نه اونها، پس باید جوری زندگی کنی که خودت دوست داری.
یک نکته دیگه هم هست و اون اینه که تو چه چیزی رو واقعا دوست داری؟ وقتی دقیقا ندونی از زندگیت چی میخوای، بقیه برات تصمیم میگیرن که چی بخوای.
پس سعی کن اول تکلیفت رو با خودت مشخص کنی، تکلیف بقیه خود به خود مشخص میشه!
پیشنهاد میکنم حتما هم از یک روانشناس حرفهای و باسواد -نه هرکسی که به خودش میگه روانشناس- کمک بگیری و سعی کنی بیشتر وقتت رو روی خودت بزاری.
سلام اتفاقا من ب تازگى از اینکه نتونسته بودم با رتىه ۴۹۰۰پزشکى بیارم خیلى ناراحت بودم و این چند وقت خیلى ب کاراى دیگه فکر مى کردم و در عین حال افسرده شده بودم. حرفاتون واقعا راهگشا و امید دهنده بود مرسى
شما سر تیتر خبرتون را با اینده گذشتید اما این طور که معلوم موضوع اصلی شما پزشکی بوده شما با این تیترتون به پزشکا کشور توهین کردید شما حق انجام همچین کاری را ندارید قصد توهین ندارم اما موضوع شما در مورد اینده بود نه پزشکی
من به عنوان مخاطب بعد خوندن متن چند سوال اساسی برام ایجاد شد.
اول اینکه من در کدوم یکی از این دو آینده سیر میکنم؟
آیا دیدگاهی از آینده دارم الزامن درسته؟
چجوری میتونم بهبود ببخشم دیدگاهم رو و چجور میتونم آماده اون آینده ای رو که میخوام شم؟
و در نهایت چقدر با خودم صادق هستم در پاسخ؟