با اینکه سبک کاری من، مکان و زمان نمیشناسد؛ اما ترجیح میدهم که زمانهای استراحتم، مکان و زمان بشناسند.
گاهی در عصرهای جمعه، به خودم استراحت میدهم؛ استراحت از داشتن هدف و اقدام برای هر نوع کاری در راستای اهدافم، حتی فکر کردن به آنها.
کلا زمانم را به پرسهزدنِ ولنگار در همه چیز میگذارنم.
امروز عصر، سری به کتاب «خاطرات سوگواری رولان بارت» زدم. درواقع این کتاب، یک کتاب نیست و روزنوشتههای بارت است که از اولین روز پس از مرگ مادرش آنها را آغاز کرده است و بهطور پراکنده و در هرکجا که میشده، نوشته است.
چند صفحهای را خواندم و در هر کدام دقایقی غرق شدم. اما دوست داشتم یکی از آنها را که در ۱۸ ژانویه ۱۹۷۹ نوشته شده است، در اینجا نیز بنویسم. بیشتر برای یادآوری همیشگی به خودم.
شاید پس از این، هرازگاهی برخی از این نوشتهها را در وبلاگ منتشر کنم.