۱۴۰۰ و دیگر هیچ!

هم‌اکنون که در حال نوشتن در اینجا هستم؛ اینستاگرام و واتساپ و … پر از تبریک‌های جذاب و رنگارنگ نوروز ۱۴۰۰ است. من نیز -علی‌رغم داشتن حال کلی و جامعه‌شناختی‌ تقریبا غیرروبه‌راهم- حال فردی بسیار خوب و تقریبا روبه‌راهی دارم.

اما می‌دانید که من یک معناگرای خالص هستم و فقط معنای رویدادها -چه شیرین و چه تلخ- برایم ارزش می‌سازند و خیلی با نقاب‌های تهی از معنا، هیچ ارتباطی نمی‌توانم بگیرم و اگر جایی هم مجبور باشم برای این نقاب‌ها، نقابی به صورتم بزنم؛ آنقدر بد و ضایع این‌کار را می‌کنم که احتمالا همه چیز درونم لو خواهد رفت.

بگذریم؛ این روزها نسبت به کارهایی که همیشه می‌کردم؛ انگیزه‌ کمتری دارم -یکیش همین تبریک‌های نوروزی است- چرا که دیگر معنا و کارکرد به‌دردبخوری در آن‌ها نمی‌بینم.

اما همان‌طور که بارها گفته‌ام به بهانه‌ها اعتقاد دارم و حتی سال نو را یکی از بهترین فرصت‌ها برای شروع‌های عالی و تصمیم‌های مهم زندگی می‌دانم. (فایل صوتی سال نو؛ قدرت یا آسیب)

مدت‌ها بود دلم می‌خواست چند کلامی را از نیچه بگویم که با پررویی تمام احساس می‌کنم که حرف خودم است و فقط نیچه زودتر از من آن‌ها را گفته است. پس فرقی نمی‌کند؛ -بار رعایت حق کپی‌رایت نیچه عزیز- شما نیز آن‌ها را حرف‌های من واعتقاد من تصور کنید.

پس چه بهانه‌ای بهتر از اکنون، همین ۱۴۰۰ لعنتی که همه ما به انتظار معجزه آن، سال‌ها نشسته‌ایم و کِرِخت شده‌ایم.

تنها رَه می‌سپارم، ای رهروان من! حتی شما نیز تک و تنها رَه خواهید سپرد! این خواست من است.

از من دوری کنید و در برابر زرتشت مقاومت ورزید! حتی برتر از آن، از او شرم کنید! شاید شما را فریفته باشد.

انسانِ اهل شناخت تنها نباید دشمنانش را دوست بدارد، بلکه باید قادر باشد به آنان نفرت ورزد.

اگر پیوسته شاگرد بمانید، زحمت آموزگار خویش را جبران نکرده‌اید.

راستی چرا نمی‌خواهید این حلقه گل مرا پرپر کنید؟
به من احترام می‌ورزید، اما اگر روزی احترام شما واژگون شود، چه خواهد شد؟

زنهار که این تندیس به شما گزندی نرساند!
می‌گویید به زرتشت باور دارید؟ اما زرتشت دیگر کیست! شما به من ایمان دارید، اما مومنان دیگر کیستند؟

هنوز خود را نجسته بودید که مرا یافتید. این کُنشِ همه مومنان است و از این رو تمامی این ایمان ارزشی اندک دارد.

حال فرمان می‌دهم که مرا از یاد برید و خویشتن را بیابید و تازه آن هنگام که همگی مرا انکار کردید، به میان شما بازخواهم‌گشت.
نوشتهٔ پیشین
تنها قلمروِ بزرگی و والایی
نوشتهٔ بعدی
نون‌خ، یدالله شادمانی و انگیزه زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up