امشب مراسم رونمایی گلکسی نوت ۹ سامسونگ برگزار شد. یکی از بزرگترین تفریحات من دیدن مراسمهای رونمایی برندهای مشهور است. تا زمانی که استیو جابز محصولات اپل را رونمایی میکرد، رویدادهای اپل برایم چیزی بیشاز رونمایی بودند و هیجان آنها دستکمی از یک فیلم سینمایی نداشت.
اما بعد از استیو، بیشتر طرفدار مراسمهای سامسونگ شدهام و برایم نسبت به اپل جذابتر هستند. بگذریم؛ این یکی از عادتهای خوب و بد من است که معمولا قبل از اینکه سر اصل مطلب بروم، ابتدا سراغ حاشیهها میروم؛ البته برخی دوستان هم این مدل را دوست ندارند.
#حرف اصلی
امشب مراسم سامسونگ در کنار همه تکنولوژیهای جدید و محصولاتی از جمله گلکسی نوت ۹، گلکسی هوم و گلکسی واچ که رونمایی کرد، چند درس بزرگ دیگر در خود داشت.
در اینجا نمیخواهم به بحثهای تکنولوژی بپردازم (هرچند که عاشق این کار هستم)؛ اما این کار را به دوستان عزیزم در وبلاگهای تکنولوژی میسپارم.
مراسم امشب در دل خود ۳ درس کلیدی داشت:
درس اول: شیوه ارائه
همه ما این حرف استیوجابز را شنیدهام که
نحوه ارائه هرچیز، اهمیت آن را مشخص میکند.
امسال مثل اینکه سامسونگ این گفته استیوجابز را بهتر از خود اپل اجرا کرد. از ابتدای کار که مراسم شروع شد، استیج و اسکرینهایی که در پشت و زیرپای سخنرانان به صورت سهبعدی نصب شده بود، مرا مدهوش خودش کرد.
انیمیشنها، اسلایدها و تیزرهای معرفی نیز که مشخص بود چقدر زمان برای آنها صرف شده است که دقیقا با روح مخاطب بازی کند. نکته بعدی در ارائه، هماهنگی تیم مولتیمدیا با سخنرانان بود و همچنین کیفیت خوب ارائه که مشخص بود تمرینهای بسیار زیادی جهت این رونمایی انجام شده است.
درس دوم: گوش دادن به مشتری
نکتهای که در چندینجا و خصوصا در پایان مراسم روی آن تاکید شد، گوش دادن به مشتری بود. نکته زیبا، تشکری بود که توسط سامسونگ از مخاطبان خود شد برای اینکه با انتقادات خود موجبات ساخت محصولات جدید و بهتر را فراهم ساختهاند. این نشان دهنده قدرت گوش دادن به نیازهای مخاطب است؛ حتی اگر ایده مخاطب به نظر دست نیافتنی بیاید.
یادم است در رونمایی ۲۰۱۷ که نوت ۸ ارائه شد و دقیقا یکسال بعد از فاجعه سامسونگ و انفجار نوت ۷ بود، مدیر بخش موبایل سامسونگ در ابتدای صحبتهای خود اعلام عذرخواهی کرد، سپس از انتقادات مردم تشکر کرد و گفت که شما باعث رشد ما شدید. حال با گوش دادن به حرفهای شما بازگشتهایم تا با نوت ۸، خاطرات نوت ۷ را فراموش کنیم که حقیقتا هم چنین شد.
درس سوم: شرکای تجاری (مهمترین درس به نظر من)
اتفاقی که در محصولات جدید سامسونگ مشاهده شد که البته از مدتی پیش نیز شروع شده بود؛ اما امروز بسیار قدرتمندتر نشان داده شد، همکاریهای تجاری بود.
سامسونگ برای تولید اسپیکر هوشمند خود galaxy home به جای اینکه هزینههای بسیاری را صرف تولید و رسیدن به تکنولوژی ساخت بالا و کیفیت صدا کند، کار کمهزینهتر و درعینحال قویتری را انجام داده است. او با برند پر قدرت AKG که آن را در سال ۲۰۰۶ خریداری کرده است و یکی از اولهای حوزه صدا در دنیا است برای ساخت محصول خود همکاری کرده است. البته مشابه کاری که اپل با beats انجام داد و کاری که هر مجموعه باهوش در دنیای امروز انجام میدهد.
همکاری بعدی که مورد تاکید من است و میتواند برای اپل و گوگل دردسر درست کند، همکاری با spotify است. سامسونگ برای بازار موسیقی خود راه اپل و گوگل را نرفت و به جای ساخت سرویس اختصاصی به سراغ برند اول سرویس اشتراک موسیقی رفته است.
تجربه موفق spotify به ما نشان داد که هرچند هم برند قوی باشیم، نمیتوانیم در همه گزینهها جانشین نفر اول و پر قدرت یک حوزه تخصصی شویم. اپل دو تجربه ناموفق در این زمینه داشت که میتوان به سرویس maps و اپل موزیک اشاره کرد که هرچند سرویسهای قوی ظاهر شدند؛ اما باز ترجیح مخاطب استفاده از برندهای شماره یک آن حوزه مانند google maps و spotify است.
حال این بازی نه تنها برای اسپاتیفای بهتر شده است؛ بلکه میتواند مزیت رقابتی اپل را پشت سر بگذارد و نه تنها مانند اپل یک سختافزار هماهنگ شده داشته باشد؛ بلکه کلی سرویسهای ناب از طریق سایر سیستمهای هوشمند خانگی سامسونگ به مخاطبانش ارائه دهد. همچنین سامسونگ نیز به یک بازار جدید و کلی مخاطب بالقوه اسپاتیفای نیز دست یافته است. دقیقا یک بازی دو سر برد.
#حرف آخر
هر کدام از موضوعات فوق، خود جای چندین هزار کلمه بحث و گفتوگو دارند؛ اما دوست داشتم تا حافظهام یاری میکند گزارشی از آنچه دیدم خدمتتان عرض کنم، همچنین برایم یک خاصیت دیگر نیز دارد و آن اینکه در این جا آنها را ثبت میکنم و میتوان در فرصت مناسب به سراغ تک تک این موضوعات بیایم و بیشتر درباره آنها بنویسم.
اگر بخواهم از درسهای بالا نتیجهگیری کرده باشم به ۳ نکته می رسم:
۱- در هر حجم کسبوکاری که فعالیت داریم، بررسی کنیم چقدر برای ارائه خوب و حساب شده محصول و خدماتمان وقت میگذاریم. گاهی حتی حاضر نمیشویم برای یک طراحی مناسب و زیبا هزینه کنیم، آنوقت از عالم و آدم گلایه داریم که چرا کالای ایرانی خریداری نمیشود و مردم اجناس خارجی میخرند. خب عزیز من تو چقدر برای مخاطب خود ارزش قائل هستی که او برای تو ارزش قائل باشد.
۲- چقدر به صدای مخاطب خود گوش میدهیم. اعتقاد دارم که اگر باهوش باشیم؛ صدای مشتریان بهترین و کمهزینهترین واحد بازاریابی ما میشود. نکته دیگر اینکه شکست بخش جدا نشدنی یک کسبوکار است؛ اما صداقت هم باید بخش جدا نشدنی یک کسبوکار باشد. باید این جسارت را داشته باشیم که اگر اشتباه کردیم، بایستیم و عذرخواهی کنیم و البته جبران کنیم. نکته مهم در اینجاست که برای مخاطب شکست ما مهم نیست، اگر حس کند که با آن صادق هستیم و برایش جبران میکنیم، از ما پشتیبانی خواهد کرد.
۳- همکاریهای مشارکتی در کشور ما بسیار کم مشاهده میشود و اگر هم این همکاری شروع شود، درهمان ابتدای کار و زمانی که بحث منافع پیش میآید بهدلیل اینکه افراد به جای نگاه صرف به منافع حاصل از این همکاری مشترک، که در حالت انفرادی حاصل نمیشد، به منافع طرف مقابل نگاه میکنند و میخواهند بر سر منافع دیگری مذاکره کنند؛ هیچگاه به نتایج خوبی نخواهند رسید.
اگر حس میکنید که شما قدرتی دارید که در کنار قدرتی دیگر، یک سوپر قدرت تشکیل میدهد، حیف است آن را از دست بدهید و رقبای شما آزادانه کار خود را انجام دهند. در زمینه منافع طرف مقابل خساست به خرج ندهید و تنها به فکر منافع خود باشید.
البته دوست دارم اگر فرصت کردم، درباره این موضوع آخر و مشارکتهای انتفاعی و همچنین تجربیات موفق و ناموفقی که در اینباره داشتم، بیشتر بنویسم.