چند شب پیش بههمراه یکی از دوستانم برای چند گپ کاری به رستورانی جدید رفتیم. گارسون منو را برایمان آورد. پس از چند دقیقه پرسش و پاسخ درباره برخی غذاها بالاخره غذای دلخواهمان را انتخاب کردیم.
هنوز دقایقی نگذشته بود که آن گارسون محترم بازگشت و اعلام کرد که آن غذایی را که من انتخاب کرده بودم، موجودیاش تمام شده است. همچنین درخواست کرد که غذای دیگری را انتخاب کنم.
صحبت را کوتاه میکنم. خلاصه اینکه غذای دیگری را دوباره انتخاب کردم؛ اما مسئله اساسی اینجا بود که انتخاب دوم بسیار برایم سختتر از بار اول بود.
چرا که در بار دوم من از قبل برای انتخاب و تصمیمگیری غذای دلخواهم انرژی صرف کردهبودم و همچنین بعد از آن در ذهنم تصویرسازی طعم و لذت غذایی دیگر را کرده بودم.
در انتخاب دوم احساس ازدست دادن در من پیدا شده بود و حس اینکه باید به سراغ الویتهای دست چندمم بروم.
ما انسانها به سرعت نسبت به انتخابهایمان احساس مالکیت میکنیم و با آنها رابطه احساسی برقرار میکنیم. پس هرگزینه دیگری را نسبت به الویت انتخابی ابتداییمان مقایسه میکنیم.
ازآنجا که نسبت به انتخاب اول احساس مالکیت داریم، از اینکه نمیتوانیم آن را داشته باشیم، دچار حس یأس میشویم.
پیشنهاد
هرچند که عدم موجودی یکی از گزینههای موجود در منو یک رستوران را به جز در ساعتهای بسیار انتهایی فعالیت آن، امری غیرحرفهای میدانم؛ اما به رستورانها و کافیشاپها پیشنهاد میکنم در چنین مواقعی سریعا عدم موجودی را در منو اعمال کنند.
چرا که در این حالت گزینه ناموجود از همان ابتدا از لیست انتخابهای فرد حذف میشود و مغز ما در پروسه تصمیمگیری به انتخاب بین گزینههای موجود میپردازد. در این حالت ازآنجا که فرد از همان ابتدا اصلا آن گزینه را انتخاب نمیکند، حتی درصورت علاقه زیاد به آن گزینه نیز از نبود آن گزینه دچار احساس از دستدادن نمیشود و به راحتی گزینه دیگری را جایگزین خواهد کرد.
پینوشت:
من از این تکنیک در بسیاری از تصمیمگیریهای شخصی و کاری نیز استفاده میکنم. درهنگامی که میدانم شرایط دستیابی به گزینهای را در حال حاضر ندارم و یا با شرایط موجود امکان پذیر نیست، از همان ابتدا از لیست انتخابهایم حذفش میکنم تا انتخاب درستتر همراه با احساس رضایت بیشتری را داشته باشم.