قبلا در اینستاگرامم جملهای را درباره علاقه شغلی نوشته بودم.
در روزهای اخیر با افراد مختلف بحثهای متعددی را درباره شغل آینده، علاقه، استعداد و … داشتم. دیدم بد نیست که آن را دوباره در اینجا منتشر کنم و کمی بیشتر درباره آن بنویسم. همچنین بهانهای باشد برای آغاز سرفصلی درباره شغل، علاقه و استعداد.
علاقه در چیزی نیست که از آن لذت میبریم، علاقه در چیزی که حاضریم سختیهای بیشتری را برایش تحمل کنیم.
افراد زیادی را میبینم که دائما در حال تغییر شغل هستند و هربار که با آنها حرف میزنم اعتقاد دارند که بالاخره شغل مورد علاقه خود را پیدا کردهاند.
ابتدا تصور میکردم که حرف مفت میزنند؛ اما وقتی با دقت بیشتری بررسی کردم، دیدم که راست میگویند و شغلی را که جدید انتخاب کردهاند دوست دارند.
اما در اینجا سوال دیگری پیش میآید! اگر اینها شغلشان را اینقدر دوست دارند، چرا به ۶ ماه نکشیده یا حتی کمتر، آن را ترک میکنند و معشوقه جدیدی پیدا میکنند.
اگر خود میگفتند این شغلها را دوست داریم، خیلی جای حرف باقی نمیماند. انسان میتواند چیزهای مختلفی را بهطور همزمان و بهیک اندازه دوست داشته باشد؛ اما وقتی طرف میگوید که عاشق این کار هستم، یعنی نسبت به معشوقه قبلیاش سرد شده است.
من این مدل عاشقی در شغل را دقیقا معادل عاشقیهای خیابانی و شبانه افراد در رابطه با جنس مخالف میدانم. عاشقیهایی که تنها معیار آن، جذابیت ظاهری، رویای خوابیدن شبانه و لذت لحظهای است و تمام.
علاقه شغلی در بسیاری از افراد نیز چنین است. خوانندهای را روی استیج میبیند، سخنرانی را در حال سخنرانی، پزشکی را در بیمارستان، بازیگری را در تلویزیون، مهندسی را در حال نظارت، مدیرعاملی را در اتاق زیبایش، تاجری را در حال سفر و …
همه اینها خود لذت هستند؛ درواقع اندام جنسی یک شغل و تحریک کنندهای قدرتمند.
اما مسئله اینجاست که متاسفانه یا خوشبختانه، پشتصحنه فقط برای آنان که نزدیکاند و اهل خانهاند، خود را نمایان میکند.
باز جمله اول را به نوعی تکرار میکنم؛ بهنظرم معیار علاقه در ایناست که چقدر حاضریم برای داشتن یک چیز، هزینه بدهیم و سختیهای آن را تحمل کنیم. وگرنه لذت خام را که همه دوست دارند و عامل مهمی در تشخیص میزان اشتیاق افراد نیست.
بهتر است قبل از اینکه بگوییم به کسی یا چیزی علاقه داریم؛ ابتدا ببینیم چرا علاقه داریم، سپس لیستی از آنچه علاقه نداریم نیز تهیه کنیم و ببینیم که چه تعداد از گزینههای این لیست در عمق چیزی که به آن علاقه داریم -یا فکر میکنیم علاقه داریم- وجود دارد و مجبوریم آنها را تحمل کنیم.
فکر میکنم دراین حالت شفافیت بیشتری نسبت به انتخاب خود پیدا میکنیم و براساس میزانی که حاضر به تحمل گزینهها میشویم، میتوانیم کیفیت علاقه خود را مشخص کنیم.
۳ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
بسیار دیدگاه درست ومنطقی من خودم درخیلی از جاهای زندگیم بااین موضوع هم در مورد خودم واطرافیان روبرو شدم وحتی تجربه هم کردم .
کاملا درسته. به نظرم passion که در انگلیسی استفاده می شود واقعا معادل علاقه نیست. خیلی فراتر از آن هست. در واقع اگر برای آن علاقه یک why و چرایی آن را فهمیده باشیم آنوقت هست که حاضر به تحمل سختی هستیم و آن جایی است که دلیل بودن ما یا رسالت فردی ما آغاز می شود.
عالی بود علاقه ای که باعث شودسختی تحمل شود باعث استمرار وتداوم میشود
ممنون