این روزها دائم با خود فکر میکنم که مرگم نزدیک است و دیگر نیستم.
یعنی دیگر این دنیا را نخواهم دید، شاید دنیایی دیگر را ببینم و البته شاید پایان پوچ باشد؛ نمیدانم.
هرچه هست میدانم که مرگ را میبینم و به آن فکر میکنم و به کارهای نکردهام و البته کارهای کردهام.
گاهی با خود فکر میکنم که تا آنجا که توان داشتم تلاشم را کردهام و کارهایی بد یا پوچ نکردهام.
اما دقیقتر که میشوم، میبینم که چه کارها که نکردهام، چه حرفها که نزدهام و چه کتابها که ننوشتهام. (بخواهم این نکردهها را ادامه دهم شاید هزاران صفحه ادامه داشته باشد.)
نمیدانم برای کارهای کردهام خوشحال باشم یا برای نکردهها غمگین.
نمیتوان یکی از اینها را برگزید، فکر میکنم شاید معنای اصیل زندگی چیزی بین این دو باشد. مانند طعم انار ترش و شیرین.
باز آمدم یک جمله بنویسم و بروم شد چندین جمله و ترس آن دارم که همین امشب کتابی شود پر از مزخرفات من.
بگذریم؛
تنها یک چیز مهم است، الان که فکر میکنم سالهاست به همه این چیزها فکر میکنم؛ اما میبینم آن فکر کجا و این فکر کجا.
باز بگذریم، هرچه که هست مرگ است و نزدیکی به ما، ما خود مرگیم و مرگ خود ما.
و شاید زندگی نیز خود مرگ باشد و مرگ خود زندگی.
این تمام آن چیزی است که در من این روزها میگذرد …
2 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
با سلام و احترام.
موضوع جالبیست. منم به مرگ زیاد فکر میکنم. منم فکر میکنم مرگ از اون چیزی که تصور دارم بهم نزدیکتره.
سعی میکنم مطالب عزیزانی که تجربههایِ نزدیک به مرگ داشتندرو بخونم. اما ازش میترسم. بخاطر اینکه احساس میکنم هنوز برای رفتن آماده نیستم. مثل خانم “الهام” باور دارم که پوچ نیستیم.
باور دارم، همونطور که خداوند مارو بوجود آورده، دوباره بعد از مرگ به سمت خودش برمیگردیم.
سرنوشت من بعد از مرگ به نتیجهیِ کُنشهام در این دنیا برمیگرده، که در نهایت به چه چیزی تبدیل شدم.
در هنگام روبرو شدن با خالق و هستیبخشِ عالمِ هستی، آیا کارهایی انجام دادم که خداوند دوست داره؟ یا کارها، رفتارها و گفتارهام برخلاف چیزی بوده که خداوند دوست داره و سفارش کرده؟ این سرنوشت منرو بعد از مرگم تعیین میکنه. یا به سمت خدا میرم و خدا منو دوست خواهد داشت یا اینکه خدا منو طرد میکنه و از خدا دور میشم و این یعنی جهنم.
در تجربههای نزدیک به مرگ، مثل کسانی که مدتی فوت میکنند و بعد دوباره به زندگی برمیگردند، اکثرا این موضوع دیده میشه که دنیای بعد از مرگ سراسر عشق و محبت به خدا و آفریدههایِ خداست و در این دنیا باید مواظب بود که همه اعمال و رفتار براساس محبت و عشق به خدا و آفریدههای خدا باشه.
همانطور که در کلام معصومین دیده میشه که میفرمایند “هر چیزی که برای خودت میپسندی برای دیگران هم بِپَسَند و هر چیزی که برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نَپَسَند.”
اگر کارهایی که شما انجام دادید، به نفع دیگرانه و در زندگی کمکشون میکنه و جلوی اشتباهات و ضررهاشونرو میگیره، خیلی به نفع شماست. چون شما به آفریدههای خدا کمک کردید و خدا به همین خاطر شمارو دوست خواهد داشت.
با سلام. من فکر می کنم هیچ چیز در دنیا بیهوده آفریده نشده و همانطور هم ما بیهوده آفریده نشده ایم. وقتی دانه ای در زمین کاشته می شود بالاخره سر از زمین بیرون می آورد و بارور شده و بی نتیجه نیست حال موجودی با توانایی های ما چرا دست آخر پوچ باشد پس ما هم مراحل کاشت داشت و برداشت را طی می کنیم که توضیحات بیشتری را می طلبد و در اینجا نمی گنجد.
البته موضوع خوبی برای گفت و گوست.
با سپاس