۱۴۰۴؛ روشنایی در شب‌های تاریک

برای تأمل
۰
عیدتون مبارک!و چرا مبارک؟ در این روزهایی که تقویم دوباره ورق می‌خورد، خوب است که به زندگی‌ای که داریم، کمی فکر کنیم. زندگی در این مملکت، گاهی شبیه یک فیلم تاریک و بی‌پایان است. همهٔ ما این روزها را با…
جنگ تردز و توییتر

شبکه‌های اجتماعی و بازی فرهنگ‌ها | به بهانهٔ جنگِ Threads و Twitter

تحلیل و نقد
۰
به‌عنوان کسی که سال‌هاست بخشی از علاقه‌ام تحلیل رفتارِ گروهی در فضای دیجیتال است؛ با توجه به دیتاهای -هرچند کوچک- که تا الان به‌دست آمده است، پیش‌بینی می‌کنم مخاطب‌های توییتریِ حرفه‌ای دوباره بعد از چند روز به توییتر برگردند. دلیل…

موفقیت؛ خُود و محیطِ رشد

پیش‌نوشت: این ‌نوشته، پاسخ به سؤال یکی از دوستانم است که در شرایطِ امروز؛ آن‌ را برای سایر دوستانم، ایرانیان و مردمِ خاورمیانه؛ مفید دیدم. حرفِ اصلی: یکی از سؤالاتی که همیشه ذهن افراد را درگیر می‌کند و روی احساسِ…
غرور ملی و فوتبال

نِمادهای پامَنقلی و غُرورِ ملی

درس‌های زندگی
۰
فوتبال یک نمادِ ملی نیست و اگر آن را نمادِ قدرت یک ملت و کشور بدانیم، درواقع به یک نمادِ مبتذل پای‌بند هستیم. همان‌طور که ثروتِ یک کشور نمادِ قدرت ملی نیست. همان‌طور که رسیدن به نبودِ حجاب نیز صرفاً…

نوشتن یا پاک کردن؟

مبهم و کوتاه
۰
می‌نویسم وُ می‌نویسم وُ می‌نویسم؛ همه‌چیز مُزخرف است و من مُزخرف‌تر می‌نویسم. من اشتباه می‌کنم؛ شاید بهتر است به‌جای نوشتن، پاک کنم وُ پاک کنم وُ پاک کنم. وقتی که مُزخرفات قبلی‌ام را پاک کردم؛ شاید دیگر مُزخرف نَنوشتم.

تخته‌نوشته | انسانِ باهوش، مَن، دیروز و اِمروز

تخته نوشته
۰
پیش‌نوشت: من در اغلب زمان‌ها که در حال تفکر با خودم هستم، مانند یک کودک دبستانی پای تخته‌ وایت‌بردم می‌ایستم و در حالی که در زمینه اتاقم موسیقی پخش می‌شود، افکارم را روی تخته جاری می‌کنم. گاهی این افکار مربوط…

سقوط؛ تنها سهم ما از آزادی

درس‌های زندگی
۰
سرنوشت یک ملت آزادی‌خواه ما در جایی می‌زیستیم که مردم آن قرن‌هاست در جست‌وجوی آزادی‌اند. ما اساساً مردمی آزاد بوده‌ایم و آزادی‌خواه.  اما در تمام این روزها تنها چیزی که ما در آن آزاد بوده‌ایم -و همچنان هستیم- سقوط است،…

من، شهر، روزگار

مبهم و کوتاه
۰
من، روزگاری در این شهر می‌زیستم؛ من، روزگاری در این شهر نفس می‌کشیدم؛ من، روزگاری در این شهر گریه می‌کردم؛ من، روزگاری در این شهر می‌خندیدم؛ من، روزگاری در این شهر به این شهر فکر می‌کردم؛ من، من، من؛ کدام…

فریادها، با سکوت حرف می‌زنند

مبهم و کوتاه
۰
فریادها، از کوچه و دیوارها با من و با تو و با ما حرف می‌زنند. فریادها، خودِ سکوت‌اند و سکوت‌ها خودِ فریاد؛ سکوت‌‌ها، همان فریادهایی هستند که در نُطفه خفه شده‌اند. هرکجا که سکوتی وحشتناک در درون پیچیده است، فریادِ…
رویاهای بزرگ

رویاهای بزرگ، کارهای کوچک

درس‌های زندگی
۰
گاهی بزرگ‌ترین رویاها با کوچک‌ترین عمل‌ها بر باد می‌روند! و گاهی کوچک‌ترین رویاها با کوچک‌ترین رفتارها بر تخت پادشاهی می‌نشینند. آری … همهٔ بدبختی‌ها و خوشبختی‌های ما از کارهای ریز و کوچک سرچشمه می‌گیرند. تلفن مهمی را که پاسخ ندادیم،…

تفکر، زندگی سخت، مرگ آسان

یه روزهایی، یه شب‌هایی، یه وقت‌هایی توی زندگی هست که من درباره اون‌ها فکر می‌کنم فکر‌هایی که اگر بخواهیم به اون‌ها فکر کنیم دیگه زندگی‌کردن سخت می‌شه اما اگر به اون‌ها اصلاً فکر نکنیم قطعاً؛ مردن سخت می‌شه! این‌که به…

در لابه‌لای مرگ و زندگی

مبهم و کوتاه
۰
این روزها هرآن‌چه می‌بینیم، مرگ است. و هرآن‌چه نمی‌بینیم، زندگی است. این روزها خورشید می‌آید و می‌رود؛ بی‌آن‌که آفتابی دیده باشیم! از خورشید فقط سایه‌اش به ما می‌رسد. آن‌سوی آنجا که سرزمینی دیگر روشن است؛ برای ما تاریکی است!

هنر، هنرمند و زشتی‌ها

درباره محتوا
۰
هُنر چیزی صرفاً زیبا نیست! هنر چیزی فراتر از زیبایی است. کار هنر گاهی نمایان کردنِ زشتی‌ها است. زشتی‌هایی که در پشت زیبایی‌ها خود را هم‌چون زنان خیابانی پنهان کرده‌اند. کار هنر؛ زیبا به‌تصویرکشیدنِ زشتی‌هاست! هنرمندِ خوب، می‌تواند زشتی‌ها را…
keyboard_arrow_up